سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای قوم زحج امده !

گویی خدا دنبال بهانه ای می گردد تا غفلت زدگان از خور وخواب وخشم وشهرت را به ریسمانش وصل کند.

دوباره عطرو بوی فاطمیه فضای شهر را در بر گرفته است خوشا به حال انان که فاطمیه را فهمیدند.

در روایت از امام صادق (ع)نقل شده(کسی که فاطمه (س) را شناخت به تحقیق لیله القدر را درک کرده است )

اینکه چه رمزی در شناخت فاطمه (س)با درک شب قدر است سوالی است بسی عظیم که شاید امام معصومی را بخواهد تا به تشریح ان بپردازد اما انچه که به یقین می توان از معرفت به حضرت زهرا به دست اورد این است که کسی که فاطمه را شناخت دیگر ارام وقرار ندارد اگر حسین بن علی (ع)با یزیدی می جنگید که نه در خفا بلکه در انظار هم به فسق وفجور می پرداخت واحکام اسلام را زیر پا می گذاشت و اگر او می ماند فاتحه اسلام باید خوانده میشد اما فاطمه (س)با مسلمانانی به مقابله پرداخت که اثار سجده بر پیشانی داشتند وذکر خدا ورد زبانشان بود اما اسلام را از اصل وریشه خود که همان ولایت است جدا می کردند فاطمه جان داد تا اسلام ناب ادامه حیات دهد . امام حسین (ع)از خون خود گذشت تا دست کم اسلام باقی بماند -انجا که فاطمه (س)با اشاره به علی (ع)فریاد میزد که :

                           ای قوم ز حج امده ! قبله اینجاست ومن قبله نما!                                                                  

                           

اما هیزم جمع کردند و....وبا پوزخند گفتند حرف یک زن را بشنویم!؟اری اولین گروهی که زهرا (س)را نشناختند همین ها بودند ودر اخر هم او را کشتند.

سینه حسین(ع) زیر سم ستوران شکست تا لااقل رنگ ولعاب اسلام باقی بماند وسینه زهرا (س)بین در و دیوار شکست تا خود اسلام بماند

....کسی که فاطمه (س) را شناخت بی قرار می شود کسی که فاطمه را شناخت کوچکترین بی توجهی به جزیی ترین احکام اسلام را بر نمی تابد کسی که فاطمه را شناخت منتظر است منتظر طلوع خورشید از کعبه وجه بسا بسیاری را از این طلمع خوش نیاید!

خوشا به حال انانکه فاطمیه را می فهمند.

                                                                                               جوادی(تهران) یالثارات 


+ نوشته شـــده در یکشنبه 86 خرداد 20ساعــت ساعت 11:23 صبح تــوسط طلبه | نظر بدهید
خرمشهر لبخند بزن

خرمشهر یا خونین شهر!

شهری که خرمی آن از خون شهیدان است.

خرمشهری که در کوچه هایش حس غریبی است بال زدن ملائک را می شود احساس کرد. هنوز صدای جهان ارا به گوش می رسد صدای ضجه زنان وکودکان صدای شلیک گلوله وخمپاره   کوچه های خرمشهر ما را به یاد کوچه های بنی هاشم می اندازد

                                

کسانی که با پهلوی تیر خورده   صورت سیلی خورده تکیه بر دیوار زدند.

خیابانها وکوجه های این شهر با خون شهیدان مطهر شده است هنوز مسجد جامع خرمشهر غربت دعای کمیلش و دیوار های زخمی اش همه داغدار کبوتر های خسته وخونین بال شهرند

واینک ای خرمشهر لبخند بزن که لبخند تو گلی زیباست


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 86 خرداد 3ساعــت ساعت 1:2 عصر تــوسط طلبه | نظر
بهترین نامه

به گفته یکی از سرداران:

بهترین نامه انتخاب شده در منطقه شلمچه نامه ای بود که دختر شهید به پدرش نوشته بود

در یک تکه دستمال کاغذی که مثل اینکه کاغذ دردسترس نداشت

متن این نامه چنین بود

          ((اومدم اینجا که تو رو پیدا کنم ....اما خودم گم شدم تو این خاکا))

          


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 86 فروردین 30ساعــت ساعت 1:25 عصر تــوسط طلبه | نظر
سردار دست از تن جدا

امسال  زمانی که چشمم به طلاییه افتاد ناگاه به یاد شهید حاج حسین خرازی افتادم (سردار دست از تن جدا)سرداری که دستش را در طلاییه جا گذاشت و جانش را در شلمچه ...

و یک دستی تمام پله های دکل آسمان را بالا رفت جایی که فرشته ها منتظرش بودند

آیا می دانید چرا گردان غواصی عملیات والفجر هشت را گردان یونس نامیدند چون حاج حسین گفت: ما هم مثل حضرت یونس در دل آب از خدا می خواهیم که ما را از تاریکی نفسمان نجات بدهد

                                

حطبه عقدشان را امام خواند و کمی پول بهشان داد بروند مشهد اما پول را پس داد به حاج احمد اقاوگفت: ((صبر می کنیم جنگ که تمام شد زیارت هم میرویم))

و بعد با خانمش دوتایی رفتند اهواز.


+ نوشته شـــده در یکشنبه 86 فروردین 26ساعــت ساعت 1:44 عصر تــوسط طلبه | نظر بدهید
زائران شهدا زیارت قبول

از دل هزاران شهید عبور کرده ای و ایستگاه های بهشت لختی درنگ کردی و برایت روایت کردند و گریستی!

به تو گفتند که کربلا همچنان جاری است از عاشورای 61 هجری تا امروز و فردا و...

شاید بارها و بارها به هر کدام از قدمگاهان شهیدان که میرسیدی به خود میگفتی کاش مرا نیز به خیل عاشقان راهی بود و حسرت میخوردی که چرا از قافله جا مانده ای  اری زمانی ما را از قافله کربلاییان دور داشته است اما هنوز میتوان آنگونه که سید شهیدان اهل قلم خواست بخواهیم

                                           کربــــــــــــــلا!مارا نیز به خیل کربلاییان بپذیر

                            

به شهر باز میگردی دلت برای  همین بیابان ها می گیرد اولش می خواهی زار بزنی و گریه کنی تازه با رفیقانت مانوس شده بودی تازه شهدا را شناخته بودی  تازه فهمیده بودی که هر چه هست در گمنامی و در این بیابان هاست به خود میایی و سبکبار می شوی  خیلی چیز ها آموخته ای و هرگز نباید فراموش کنی چنانچه زینب (س) کربلا را فراموش نکرد راستی فکر کرده ای شهیدان چه چیزی را دیده اند  که همه جذابیتهای شهر را رها کردند و به این بیابان ها آمده اند آیا چشمانت را گشوده ای که شاید تو نیز مانند آنها ببینی ؟

به شهر که نزدیک می شوی دلت تنگ می شود برای خاک ...برای تل... برای خاکریز..

                                                    زیارت قبــــــــــــــــــــــــــــول


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 86 فروردین 16ساعــت ساعت 1:21 عصر تــوسط طلبه | نظر