گفت این همه خانه ... دنیا را گذاشته ام برای دنیا دارها ،خانه هم باشد برای خانه دار ها
مادر حاجی همت می گوید به او گفتم کار درستی نیست دائم زن و بچه ات از این طرف به ان طرف می کشی بیا شهرضا یک خانه برایت بخرم گفت نه نه حرف این چیز ها را نزن دنیا هیچ ارزشی ندارد شما هم غصه مرا نخورید خانه من عقب ماشینم است باور نمی کنی بیا ببین همراهش رفتم در عقب ماشین را باز کرد سه تا کاسه سه تا بشقاب یک سفره پلاستیکی دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر .
گفت این همه خانه ... دنیا را گذاشته ام برای دنیا دارها ،خانه هم باشد برای خانه دار ها.
غریب مانده به راهم به پای من خاراست دلم برای سقر تا خدا مهیا نیست
چه شد که بعد شهیدان دلم ز ره برگشت شبیه دوره جبهه دلم مصفا نیست
جدا شدن ز ولایت که اصل دین باشد مرام سلسله عاشقان زهرا نیست
جنگ تمام شد گروهی شهید شده وبه لقاء الله پیوستند گروهی جانباز و شهید زنده شدند گروهی
پایبند به جبهه وشهدا ماندند اما گروهی پایبند واسیر دنیا شدند ومخاطب من این افراد هستند
هنگامی که با راهییان نور به جنوب می رویم با جوانانی روبرو می شویم که زمان جنگ نبوده اند اما
خود را عقب افتاده از کاروان شهدا میدانند وخود را مدیون خون انها میدانند زمانی که صحبت از شهیدی
به میان می اید سیل اشک از چشمانشان جاری می شود اما شما چطور
بییایید سنگری از نو بسازیم
