مناجات شهید علی اکبر باقری
خدایا! می دانی که چه می کشم پنداری که چون شمع ذوب می شویم ما ازمردن نمی هراسیم ..اما می ترسیم ...بعد ازما ایمان راسر ببرند واگرسوزیم هم ان روشنایی می رود وجای خود را دوباره به شب می سپارد پس چه باید کرد از یک سو باید بمانیم تا شهید اینده شویم وازدیگرسو باید شهید شویم تا اینده بماند هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند وهم باید بمانیم تا فردا شهید نشویم
اری همه یاران سوی مرگ رفتند در حالی که نگران فردا بودند
خدایا!بارالها! من ضعیف وناتوان دوست دارم چشمهایم را دشمن در اوج دردش ازحدقه دراورد ودستهایم راقطع کندوقلبم را اماج رگبارهایش کند وسرم رااز تن جدا کند اماتسلیم او نشوم
ای که باشاهد مقصود هم اغوش شدی تو مپندار که از یاد فراموش شدی
خاطرات تو چراغی است فروزان در دل ای چراغ دل احباب که خاموش شدی