نه فقط بنده به ذات از علی می نازم ........ ناصر حکم ولایت به علی می نازد
گر بنازد به علی شیعه ندارد عجبی ........ عجب اینجاست خدا هم به علی می نازد
یه زمانی صحبت از پیمان با علی(ع)بود عده ای به فرمان پیامبر هم عهد شدند وتا آخر عمر بر پیمان خود وفادار ماندندوعده ای هم......ما از نسل آنهایی هستیم که بر پیمان خود وفادار ماندند اما....
اما هنوز تکلیف مان تمام نشده نوبت این نسل است نسل انقلاب...باید به فرمان امام زمانمان گوش فرا دهیم همان امامی که فرمود :در زمان غیبت کبری رجوع کنید به کسانی که حدیث ما را نقل می کنند.
واکنون باید با نائب امام زمانمان هم پیمان باشیم .یعنی سید علی حسینی خامنه ای.
دیروز خمینی به ره عشق درخشید.........امروز رخ سید علی گشته چو خورشید
در راه امامیم و فدای علی ایم.........فرداست که مهدی(عج)شودآیینه امید
من به شما خامنه ای عزیز تبریک می گویم که در جبهه های نبرد با لباس سربازی ودر پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده واز خداوند تعالی سلامتی شما را برای ادامه خدمت به اسلام ومسلمین خواستارم
امام خمینی
حال دانی ولایت چیست؟چیست؟..........بهترین تفسیر آن مولا علیست
بهترین نائب روح الله موسویست..........بعدآن سید علی خامنه ای است
حال دانی ولایت چیست؟چیست؟..........عصرماسید علی خامنه ای ست
بسیجی ها نشان از عشق دارند.........که دست از عاشقی ها بر ندارند
به حکم پیر و میدان دار بسیجی.........چه شیرین در ره دین جان سپارند
کاسپار واین برگر(آمریکایی)در توصیف بسیجیان ایرانی گفته بود:
«مقابله با چنین آدمهایی ممتنع است آنها با اینکه شک ندارند از عملات زنده بر نمی گردند باز خود را به دل حادثه می زنند. بی جهت نبود که بعد ها وقتی صدام به کویت حمله کرد و با تهدید آمریکاییها مواجه شد افتخارش این بود که کسی است که 8سال در برابر ایرانیها جنگیده.آمریاییها هم خوب می دانستند اوچه می گوید.»
واکنون هم آمریکاییها می دانند که نسلهای بسیجی تا انقلاب مهدی ادامه دارندومکر های آنها را برملا می کنند .
شرف می بارد از روی بسیجی ..........خوشا لطف و خوشا بوی بسیجی
ز قیل و قال شرق و غرب دنیا .......... نیای خم به ابروی بسیجی
وقتی به حاج همت می گویند مگه تو چه چیزی از این بسیجی ها دیده ای که اینقدر به آنها احترام می گذاری ودوستشان داری؟ می گوید:چیز هایی که من دیده ام شما به عمرتان نخواهید دید . این بسیجی ها نور چشم من هستند .وقتی همه چشمها در خواب فورفته چشمان اینها پر از اشک می شود وبه در گاه خدا ناله می کنند .من خاک پای بسیجی هاهستم.
ایشان را از طرف دولت وقت فرماندار پاوه اعلام کردند،تهرانی الاصل بود ولی میان مردمان پرصلابت غرب از جنس خودشان بود او را کاک ناصر می خواندندهمراه خوبی برای حاج احمد متوسلیان بود با قیافه غلط اندازش برای جمع اوری اطلاعات بهترین گزینه.آنقدر که ضد انقلاب پیغام فرستاد :اگر می دانستیم این فرمانده ریش پرفسوری یک چنین اعجوبه ای است همان روز ورودش به پاوه یک قطار فشنگ توی شکمش خالی می کردیم
وبه خاطر همین شجاعت وخلوص ایشان بود که صدها جایزه برای سرش تعیین کرده بودند.
6/6/1361بود که همه بچه های متولد پاوه را ناصر نامیدند تا رهرو راه شهید ناصر کاظمی باشند.
شهر پاوه مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به پایگاه گروههای ضد انقلاب تبدیل و نا امن شد.تلاش شجاعانه دکتر مصطفی چمران و اندک همرزمان اوبرای پاک سازی پاوه در مرداد 58 در تاریخ حماسه های انقلاب اسلامی به یادگار مانده است.این شهر در طول جنگ یکی از عقبه های نیروهای خودی بود وبارها هدف حمله های گروههای ضد انقلاب وهواپیماههای ارتش عراق قرار گرفت .
در محاصره شهر پاوه به وسیله نیروهای ضد انقلاب در سال58 تعدادی از پاسداران بومی وغیر بومی در بیمارستان پاوه بستری شدند که نیروی ضد انقلاب ، پاسداران مجروح را از بیمارستان خارج ودر محوطه بیمارستان ،تیر باران کردند.
شهدای بومی در قبرستان های محلی دفن شدند و 9 پاسدار غیر بومی در این گلزار «یادمان شهدای پاوه»به خاک سپرده شدند.روحشان شاد
سلام بر ابوذر وسلامی به زیبایی خدا وملائکه اش بر تمامی شهیدان در خاک خفته اش،وسلام بر ترکش های به جای مانده بر ساختمانهای دلشکسته ابوذر که با بغضی در گلوخاطرات بسیجیان عاشقش را مرور می کند!
ای پادگان عشق! راز گریه های شبانه ات را می دانم حتما به یاد شبهایی افتاده ای که رزمندگان جان برکف پیشانی بر سنگ فرش اتاق هایت می نهادند تا نوای «الهی العفو»سردهند. ای ابوذر! تو را به پاره پاره پیکر شهیدانت ،بهار وجودت را بر خزان تاریک وجودم بتابان بلکه سرشار شوم از بوی بهشت اخلاص....
درود خدا وعرشیان وفرشیان خدا بر پادگان مظوم ابوذر.
پادگان ابوذر در 140کیلومتری کرمانشاه ودر ضلع شرقی دشت ذهاب قرار دارد.این پادگان در حدود سالهای 44تا47ساخته شده ودر اختیار تیپ3شاهین از لشکر 81زرهی کرمانشاه قرار گرفت.
ساختمانهای این پادگان به صورت 5طبقه ودوقلو ساخته شده است درست به مانند پادگان دوکوهه در جنوب.
--هیچ می دانی چرا رایحه تربت ابوذر اینقدر به کربلا نزدیک است؟........
به ما گفتند از اینجافقط 3ساعت تا کربلا راه است......اللهم رزقنی کربلا.....
زبان حال شهید (حاج علیرضا موحد دانش)فرمانده لشکر 10سید الشهدا(ع)با شهید(غلامعلی پیچک)فرمانده عملیات جبهه های غرب کشور
شهیدموحد دانش
آرام بخواب سردلار بازی دراز!
آرام بخواب برادرم!
من نیز آهسته صورت بر صورتت می نهم تا مبادا بیدارت کنم.آرام بخواب سردار!آرام بخواب ای آنکه (بازی دزاز)از نام تو عظمت یافت وشد(خانقاه عرفان)
شاید بگویند :ندیدی ونشنیدی بعد از ما چه ها گذشت .بعد من هم همین را می گویند !چه بسا جز نقشی بر دیوار چیزی از ما نماند باقی! مگر خودت نگفتی که حیات وممات مان فقط برای خداست وبس!؟ آرام بخواب برادرم که تند بادهای نامردبیدارت نکندو بدن سوخته شرمنده مساز.تو ومن شهید ترکش توپ وگلوله نبودیم مگر نه اینکه ترکش وتیر هر جای بدن را که هدف بگیرد (قلب) می سوزد...؟
برادرم غلام! سردار دلیرم پیچک!
اگر مرا فراموش کرده ای بازی دراز را که به خاطر داری ؟پس باید مرا هم به یاد بیاوری! همان را که دست ودلش را درآنجا به امانت سپرد حالاآمده ام تا از شما آنرا طلب کنم اگر هم فراموشم کنی حق داری! کسی که راهی آن دیارشد دیگر با واماندگان وجاماندگان چه کار!
برادرم پیچک! عزیز دلاورم غلامعلی! کسی نمی شنود شاید ببینند ولی حتما نمی شنوند!! نمی دانم حالا که اینچنین در خون خود خفته ای چه با تو بگویم ؟ اکنون که تو را اینگونه آرام به ظاهر خفته نظاره گر هستم باورم نمی آید بازی دراز اینگونه ساکت وصبورآرامش یافته باش!...
ارتفاعات صعب العبور بازی دراز با قله های بلند وشیب های تند وبریدگی های ممتد از اهمیت ویزه ای در منطقه مرزی استان کرمانشاه بر خور دار است . این ارتفاعات روزگاری قدمگاه بهترین بندگان مخلص خداوند بوده است وجب به وجبش به خون پاک شهیدان آغشته است اینجا به قول سید مظلوم شهیدان آیت ا...بهشتی (خانقاه اصلی عرفان)است.
شیارهای بازی دراز مشهد بهترین وگمنام ترین سربازان امام خمینی(ره)گردید چون این ارتفاعات وشیارها وتنگه ها بارها بین نیروهای خودی ومتجاوزین دست به دست شد خیلی از مظلومین فاتح هنوز گمنام ودور از دیدگان ما مانده اند وزیر خاکها نظاره گر اعمال ما هستند! آری در همین شیارها خیلی ها شهید شدند وخانواده هایشان هنوز چشم انتظارند که روزی......
این را گفتم زمانی که راهی زیارت شهدای غرب شدی بدون وضو وارد نشوی.....قدمهایت را آهسته بگذاری...مواظب باش که.....
دیدن گلدسته ها وگنبد طلایی حرم سید الشهدا وبوسه زدن به ضریح شش گوشه آرزوی مردان جنگ بود
وتنها را رسیدن به آن ، پیروزی عملیات ها.در عملیات والفجر مقدماتی،دو کانال سخت منطقه فکه ورقابیه را که پشت سر گذاشتیم ،به میدان مین رسیدیم .تخریبچی ها یا شهید شده بودند ویامجروح. برای باز شدن معبرهم راهی جز خنثی کردن مین ها نبود .مسافت طولانی،تاب از کف بچه ها ربوده بود همه در فکر یافتن راهی بودند.
ناگهان لبخندی بر روی لبهای محسن طالبی نقش بست.گویی برای یارانش خبر خوشی داشت .بی درنگ ومصمم جلوآمد وفریاد زد:
تنها راه زیارت سید الشهدا(ع)همین است!
همه مات ومبهوت نگاهش می کردند.هیچ کس نمی دانست چه خیالی در سر ارد .محسن چند قدمی حرکت کرد وآهسته روی مین ها دراز کشید.گویی قصد خوابی طولانی داشت.
باید پا روی او می گذاشتیم ورد می شدیم!این تنها راه پیروزی بود.اولین نفر که پایش را روی محسن گذاشت،مین ها منفجر شدند واو با پیکری خونین،به زیارت حرم ابی عبدالله(ع)مشرف شد وراه را برای دیگران باز کرد.
یه روزی سنگرهایی داشتیم. اون طرف خاکریز ،عراق وانگلیس و امریکا وصهیونیست بودند.
هدف مستقیم به سمت آنها بود وبچه ها یک دل ویک رنگ همه اهل خود سازی بودند و عاشق
.(انگار توفیقی بود که خدا نصیب مردمان آن زمان کرد)
اما با صلح سنگرها ترک شد همه به عقب برگشتند وبه مرور زمان سنگرها تخریب شد .
اما غافل از اینکه دشمن هنوز اون طرف خاکریز است. اونها اون طرف خاکریز با دوربین هاشون ما را نظاره می کردند وسنگرهای خالی مارا .
آنها دیدند که دیگر شهید همت نیست ،خرازی نیست ،زین الدین نیست ومتوسلیان ........
اما اگر بخواهیم دوباره سنگری از نو بسازیم دیر نیست .ما باید به دشمن نشون بدیم که اگر شهید همت و خرازی وزین الدین نیستند اما ما همت می شویم خرازی می شویم و.......
ما بسیج مخلص می شویم....
پاتک شروع شده بود زیر پاتک خودم این صحنه را دیدم:
بچه ها پشت جاده خاکی روبروی دجله داشتند خاک را می کندند سرنیزه را که در خاک زد یه لانه مورچه ای بود همان طور که می زد می کند اون بغلی اش بهش گفت :که آقا داری لانه مورچه را خراب می کنی ،لانه مورچه را چراداری خراب می کنی؟سنگرتو یه نیم متر اون طرف تر بکن.(تا دوساعت دیگه خودشون شهید می شدند)
اونجا در کوران جهاد وآتش باز به فکر لانه مورچه هاست حیات وزندگی برایش مقدس است این بچه ها تجسم عشق واحساس وانسانیت بودن لطیف ترین روح ها را داشتن بعد یه عده ای گفتن آقا جنگ طلب،خشونت طلب،ماجراجو،تروریسم وفلان....
به کی می گو یید؟
به کسی که خودش داره کشته می شه ولی خونه مورچه ها را خراب نمی کنه.
دکتر پور ازغدی