15خرداد امسال بیست ونهمیم سال عروج این شهیدبزرگوار است برای شادی روحش صلواتی هدیه کنیم
وصیت نامه پاسدار شهید حبیب ا... بابو محلی (مجیدیان)خطاب به مادر(مرحومه زهرا پایین محلی)
سلام گرم وصمیمانه من به مادرم!
(فطرت مادر خواهی من در لحظه ای از زمان در زیر اتش خمپاره ها وهیاهوی شلیک تیر وگلوله مرا بر ان داشت که ترا هزار باره فریاد کنم دوستت دارم مادرم......برای ان همه زحمتها ورنجهایی که برای من کشیدی می دانم که تو هم مرا دوست داری پس باحلال کردن وبخشیدنت بر دوست داشتنت بیفزا واین عزیزت را تقدیم خدا کن.سرافراز وسربلند باش چرا که خداوند بندگانش را درتمامی لحظه ها ودر هر زمان مورد ازمایش قرار می دهد وحال فصل امتحان رسیده است امیدوارم که در این ازمایش قبول شوی برایم گریه نکن روحم را با خنده خود شاد کن بجای پزچم سیاه عزا پرچم سبز بردر خانه نصب کن ای مادرم !این همه ارزو واشتیاق زمانی به نتیجه می رسد که تو برایم دعا کنی که من شهید شوم وبه جای جسم من روح من عکس داخل قاب را جان بخشد نمی دانی مادرشهادت چه شیرینه چقدر گواراست به هیچ چیز نمی شود تشبیه کرد ارزویی که داشتم همینه و بس و پیش از ان سلام مرا به امام برسان)
این مرحومه شب شهادت فرزندش خواب می بیند که:دو نفر در حال نصب پرچم سبز رنگ بر در خانه اش هستند
من جوان بودم ورفتم مرا یاد کنید همه با سوره الحمد مراشاد کنید
گوید از من به برادرمن ازیاد مبر خواهرم کومراباردیگریاد ارد ان شاا... خداوند اورابافاطمه زهرامحشور کند
تاریخ شهادت:15/3/1363بانه(کردستان)
باز دلم هوای شلمچه کرده است.باز از فرسنگها راه برای بوی خاکریزهایش مستم می کند.باز زوزه جانسوز غروبش در گوشم می پیچد. باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می اییم نفسی بگیریم تا با شهر بسازیم همین که ارام ارام به زندگی روزمره دست اخوت می دهیم نمی دانیم چه می شود که درست هنگام هنگامه انجا که می رویم تا خط جدیدی را در دلمان رقم بزنیم به سراغمان می اید
خدایا!چاره ای راهی درمانی...
خودمان میدانیم که یک بیابان وچند خاکریز ویک غروب نمی تواند اینچنین هستیمان رابه بازی بگیرد که بیابان زیاد است و.....
قربان ان نمازی که در سنگر شروع می شود ودر بهشت به اتمام میرسد
قربان ان خاکریز که خاکش باخون پاک شهیدان ممزوج شده که بوی عطر ان پیراهن یوسف برای بیداری چشم بسیجیان یعقوب صفت است
اگر اینقدر از شلمچه می گویم برای این است که اینجا یعنی در شهر حماسه نیست
شایدشنیده ایدکه چند بار شهدا دسته جمعی از جبهه بر گشتند اینها باهم عاشورابه پا می کردند.ولی شما دوستان نمی دانید به ما چه می گذشت
((یک عصر جمعه خیابانهای خلوت ودکانهای بسته ورادیو تلویزیونهای خاموش.))
برای این است که عزیزان دلم تنگ شلمچه کرده است ودارم دیوانه می شوم برای این است که وقتی بر خاک شلمچه بوسه می زنم گوئی بر دیوار کعبه بوسه می زنم همه چیز برایم مهیا بود
بارها وبارها به خودم می گفتم حسینی سفره را جمع می کنند
ای مردم ما هم خواهیم رفت شما می مانید ویاد شهیدان
خاطرات از یک رزمنده
مگرنه اینکه قراراست همه مون یک روز بمیریم.
چرا مثل مسلم جونمون رو کف دستمون نگیریم.
مگر نه اینکه دنیا رحم دیگری است.بلاخره این نه ماه باید بگذرد. پس خوب است خودمون رو
اماده این سفر کنیم .
حق الناس وحق الله را ادا کنیم.
کوله راببندیم ومنتظرامدن مهدی (عج) باشیم.
وبه سیدعلی بگوییم:((اقاجون ما اهل کوفه نیستیم.))
000فرار ازمرگ چیز بیهودهای است هر کجا که باشید مرگ شما فرا میرسد000
روزهای اخر سال است.کاروانیان اماده سفرند. بارها رابسته وکوله را به دوش گرفته اند. اتوبوسها اماده پذیرشند .
همه کم کم سوار می شوند نگاه که می کنی همه حدودا 16 الی35 ساله هستند بین این صد نفر فقط 4یا5نفرند
که سن 45 به بالا دارند . برایم جای تعجب است جوانها اینقدر شور برای رفتن وزیارت شهدا دارند .شهدایی که اصلا ندیده اند جنگی که اصلا ندیده اند برای چه می روند ؟.....
اری امام درست فرمودند اون سربازانی که در گهواره بوده اند الان بزرگ شده اند انگار به دنبال گمشده ای هستند انها می گویند شاید گمشده مان رابشود اینجا پیدا کرد اری انها دعوت شده اند به سرزمین نور
اما چرا؟...شما بگویید.
اگر درمحلی مدت زیادی را زندگی بکنید واز اون محل کوچ کنید برای خاطرات ان دلتنگ می شوید
با شماهام ! شما دلتون برای رفیقاتون تنگ نشده .شما دلتون برای خاکریز تنگ نشده شما دلتون برای دعای کمیل وزیارت عاشورا توپ وتانک ورگبار مسلسل برای معبر زدن تنگ نشده
به این جوانها نگاه کنید با اینکه نبودند ندیدند اما عاشق جبهه وشهدایند. شما رفقاتون رو فراموش کردید شماها به دنیا دل بستید ...به خود ایید ..امروز به خود ایید که فردا دیر است
((((راه شهادت باز است باز))))
و از داغ دل مادر...
سلام بر مادر شهدای گمنام.. خانم فاطمه زهرا (س)
مادر شهیدی هر پنجشنبه قبل از اینکه به پسر شهید خود سری بزند
به کنار شهدای گمنام می رود و می گوید چه کنم که نمی توانم جای مادر و خواهرانتان را بگیرم
اما باز هم قبل از اینکه به دیدن پسرم بروم نزد شما می ایم
وای از دل مادر...
السلام علیک یا اباعبدالله (ع)
نوشته ای از یک شهید
الهی ! خودت می دانی که از فرط خجالت قلمم نمی گردد واصلا نمی دانم چگونه از تو معذرت بخواهم .فقط می گویم که الهی ! به عزت وجلالت یعنی حسین ات (ع) مرا ببخش !
امروز متاسفانه نمازهایم اصلا حال نداشت ونمازم را دیر خواندم . خدا می داند امروز چقدر سعی کردم ولی از همین الان با خدایم و ائمه وخون شهدا تجدید عهد می کنم که:
از شهواتم کم کنم ان شاالله.
سکوت وکم حرفی در طول روز ان شاالله
ذکر از راه تفکر ان شاالله
حسین جان ! کمکم کن در راه تو باشم .
16تیر65
السلام علیک یا اباعبداللهالحسین (ع)
دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود .یک شب بچه ها خبر اوردند که یک بسیجی اصفهانی در ارتفاعات (کانی سخت)تکه تکه شده است بچه ها رفتند وبا هر زحمتی بود پیکر مطهر شهید را درون کیسه ای ریختند و اوردند.
انچه موجب شگفتی ما شد وصیت نامه این برادر بود که نوشته بود:
((خدایا!اگر مرا لایق یافتی چون مولایم اباعبدالله الحسین با بدن پاره پاره ببر.))
در کتاب یوم الخلاص از پیامبراکرم (ص)روایت شده است :
((پرچمی ازسرزمین ایران با انقلابی چشمگیر به اهتزاز در می اید واولین بار به سوی عراق حرکت می کند ...مهر نبوت (الله اکبر) بر ان نقش شده است وقتی این پرچم به اهتزاز در می اید شرقیان وغربیان با ان به مخالفت بر می خیزند پس از انکه جنگ اغاز شد هیاتی برای مذاکره به ایران می ایند که دران هم عرب است هم ترک . مذاکره شکست می خورد ایران حمله می کند وپیروزی بزرگ نصیب ایرانیان می شود انگاه انان (ابرقدرتها)غنیمت خود را طلب می کنند ومی گویند :شما خواری ما را خواستید ولی خدا انان را به خواری وذلت خواهد کشاند ورسوا خواهد نمود))
مناجات شهید علی اکبر باقری
خدایا! می دانی که چه می کشم پنداری که چون شمع ذوب می شویم ما ازمردن نمی هراسیم ..اما می ترسیم ...بعد ازما ایمان راسر ببرند واگرسوزیم هم ان روشنایی می رود وجای خود را دوباره به شب می سپارد پس چه باید کرد از یک سو باید بمانیم تا شهید اینده شویم وازدیگرسو باید شهید شویم تا اینده بماند هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند وهم باید بمانیم تا فردا شهید نشویم
اری همه یاران سوی مرگ رفتند در حالی که نگران فردا بودند
خدایا!بارالها! من ضعیف وناتوان دوست دارم چشمهایم را دشمن در اوج دردش ازحدقه دراورد ودستهایم راقطع کندوقلبم را اماج رگبارهایش کند وسرم رااز تن جدا کند اماتسلیم او نشوم
ای که باشاهد مقصود هم اغوش شدی تو مپندار که از یاد فراموش شدی
خاطرات تو چراغی است فروزان در دل ای چراغ دل احباب که خاموش شدی
گفتم به خرد مستی روحم هوس است
راهم بنما اگر تو را دسترس است
گفتا که بزن جرعه ای ازخم غدیر
درخانه اگرکس است یک حرف بس است
نه فقط بنده به ذات ازعلی می نازم ناصر حکم ولایت به علی می نازد
گر بنازد به علی شیعه ندارد عجبی عجب اینجاست خدا هم به علی می نازد
یادش بخیر سال گذشته عید غدیر با بچه ها رفتیم مزار شهدای سید وهممون حاجتمونو گرفتیم وامسال می خواهم
بروم دیدار رهبر واین رو هم ازشهدا می خوام (عیدی)...روز عید دیدار رهبر...
ازعلی تا به علی فاصله یک اینه است این علی ازنجف وان علی ازخامنه است